من بودم و کلی اعتماد به نفس. آدمی بودم که با هزار بدبختی تکه های خرد شده ی وجودمو دستم گرفته بودم و چسبونده بودمشون به هم. فکر میکردم دیگه همه ی رخوت و بی انگیزگی و سستی برای همیشه تموم شده. چشم انداز فوق العاده ای واسه زندگیم داشتم، فکر میکردم دیگه از این به بعد تنها احساسی که نسبت به خودم تجربه میکنم افتخاره. یهو همه چی داغون شد. له شد زیر پای تصمیم های اشتباه خودم، جوگیری های بی مورد خودم و به تعویق انداختن کارهام از سر شادی پیش از پیروزی یا شایدم ترس از زمین خوردن. 

الـآن که اینو مینویسم حالم خوبه؛ میشه گفت معمولیه. 

ولی نوشتم که یادم بمونه. 

که یادم بمونه میتونستم الآن احساس دیگه ای داشته باشم. بهتر یا بدتر. ولی بهتر از داشتن یه احساس برای کلی سال بود.

 

آرزوی قدیمی من، آرزو مونده.

الآن از نظر روحی به چی احتیاج دارم؟

  ,های ,بمونه ,بی ,میکردم ,فکر ,فکر میکردم ,میکردم دیگه ,یادم بمونه ,که یادم ,بودم و

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران